سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در گفتار دیگرى که از این مقوله است فرمود : ] از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به دست و زبان و دل خود آن را خوش نمى‏دارد ، چنین کسى خصلتهاى نیک را به کمال رسانیده ، و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد ، چنین کسى دو خصلت از خصلتهاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته ، و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏دارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیارد ، چنین کس دو خصلت را که شریف‏تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته ، و از آنان کسى است که منکر را باز ندارد به دست و دل و زبان ، چنین کس مرده‏اى است میان زندگان ، و همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا برابر امر به معروف و نهى از منکر ، چون دمیدنى است به دریاى پر موج پهناور . و همانا امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک کنند و نه از مقدار روزى بکاهند و فاضلتر از همه اینها سخن عدالت است که پیش روى حاکمى ستمکار گویند . [نهج البلاغه]

سه شنبه 87/3/14 ::: 10:35 عصر



در مدینه کوچه ای محراب شد

جایگاه سجده مهتاب شد

اشک ها خوناب  شد بر روی خاک

قلب ها زین ماجرا شد چاک چاک

کوچه دیده دستهای بسته را

کوچه دیده پهلوی بشکسته را

کوچه دیده در میان اشک ناب

بسته شد با ریسمانی آفتاب

کوچه دیده بر زمین افلاک شد

چادری در بی کسی پُر خاک شد

کوچه دیده هیزمی در پشتِ در

در میان شعله ها قتل پسر 

کوچه دیده دشمن پست و پلید

مرتضی را سوی مسجد می کشید

کوچه دیده در پی اجر رسول

کوثرش روی زمین کرده نزول

کوچه دیده یار ؛ افتاد از نفس

یاری ساقی نکرده هیچ کس

کوچه دیده این همه اندوه را

بار ِ یک ماتم به وزن کوه را

کوچه رد خون به روی خاک دید

فاطمه دنبال حیدر می دوید

دل اسیر ناله های کوچه هاست

قاتل حیدر عزای کوچه هاست




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 86/12/28 ::: 11:0 عصر



بِسم الله الرَحمن الرّحیم

اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَبٍ مَن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ تحتِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِکِ الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها فَلا اَن تُکرِموا بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُغِرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُ معنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...
-------------------------------------------------
سیصد و شصت و پنج روز دیگر از تقویم عمر ورق خورد و بسته شد. در آستانه ی سال نوی دیگری ایستاده ام؛ که اگر اذن تو نباشد «نو» نمی شود. می شود آیا با نفحه ای از دم عیسوی ات -  که آبرویش را مدیون توست - به حکم «یُخرجِ الحیّ من المَیّت» مرا از مردار یخزده ی دورنم به جرعه ای از آب حیات وجودت احیاء کنی؟!

نامت چنان وسیع، که گم شد در او جهان
من آنچنان حقیر، که اندر جهان گمم!...


برویان مرا...


پ.ن.1 دعای ابتدای متن را از لسان استاد گرامی اخلاق جناب آقای فاطمی نیا شنیدم و به امر بزرگواری به جهت تبرک، آن را نوشتم. باشد که به حرمت مادر نازنین سادات و به برکت وجود او نگاهمان کند.

پ.ن.2 یا مُقَلّب القلوب و الاَبصار...




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 86/12/14 ::: 9:28 عصر



 هیچ دختری، حتی نامهربان ترینشان، توان دیدن پدر در بستر بیماری را ندارند. دل دختر به پدر خوش است. پشت و پناهش پدر است...
اما «پدر» جان، تو برای من بیش از پدر بودی. پیامبر و امام و ولی و امیر و مقتدا و راهبرم بودی. همه ی عشق و حیات و امید زندگی ام بودی... حالا خود بگو که این لطیف ترین دختر آفرینش، این دردانه کوثر بی پایان تو - فاطمه (س) تو - چگونه تو را در بستر بیماری ببیند و آرام باشد؟! چگونه رفتنت را، مدینة النبی بی نبی را، باور کند؟! چگونه بعد از تو در میان خیل نامحرمان پیمان شکن دوام بیاورد؟! این داغ را چگونه برتابد؟! با علی (ع) مظلومش چه کند؟!
جدایی از تو برایش محال است، پدر...






حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 86/11/2 ::: 9:18 عصر



می رود قافله و راس تو چون خورشیدی
می درخشد به شب تار جدائی، بر نی
 

چشم بر روی من خسته ی تنها تو مبند
تا بیاید  دل این خواهر غمگین،  از پی...

 


پ.ن. جناب ایران اسلام، حوریب را به حرکت وبلاگی اخیر دعوت فرموده اند...
و اما پاسخ :
حوریب، «اول دفتر»ش را در شب میلادش و با مدد از روح بلند و بزرگوار «او» نوشت. بعد از آن نیز به تناوب در «پناه» ، «عشق است…» و «شق القمر» به صراحت دست بر دامان خدای ادب و وفا شد و بر «او» توسل کرد.

و سرانجام اینکه: مثل همیشه، همه ی گریه ها و مرثیه هایم به «او» ختم می شود. همه ی اشکها و دلگویه هایم نذر «او» می شود... باشد که با دستهای آسمانیش دستهایم را دریابد و تا چه قبول افتد و چه در نظر آید...




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 86/10/25 ::: 12:0 صبح



در میان ترکیب خون و مشک آب و دست و بازو و چشم و تیر و نیزه و شمشیر و عمود آهنین، یکه و تنها در پی علمدار بلند قامت لشکر می گردد. خمیده می نماید. سردار مودب و رشید سپاه، بعد از سالهای سال انتظار، با اذن «مادر»، «برادر» خطابش کرده؛ و او سراسیمه برای دیدار آخرین ِ ماه، بر آسمان خون گرفته و تار علقمه، می شتابد.
...
وای من!
شق القمر را که شنیده ای؟!
گاهی که ماه شکافت...
اما دیده ای که مهر، پروانه وار گرد شمع وجود «ماه» بگردد؟!...
دیده ای که ماهِ شکافته، بر دامان مهر بیارامد و با او یکی شود؟!...
دیده ای که خورشید، هلالی شود؟!...

 

خمیده آمدم اینجا ، خمیده تر شده ام


پ.ن. مثل همیشه، همه ی گریه ها و مرثیه هایم به «تو» ختم می شود... همه ی اشکها و دلگویه هایم نذر تو می شود... دستهایم را با دستهای آسمانی ات دریاب!




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار



<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

تبرک


بِسم الله الرَحمن الرّحیم


اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَا ممَّن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ صاحِبِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِآء الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها صَلوةً تُکرِمُ بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُقرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُم عنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...




نشان


گاه نگار - حوریب






آگاهی



 

عبور



نوا