دلی که بر دار و ندارش چوب حراج می زند و بهترین و برترین های وجودش را در پای «تو» قربانی می کند؛ چشم انتظار نگاه مهربان صاحبش می ماند. حجم بی نهایت دل را خالی کرده ام ... غبار روبی اش می کنم، تا «تو» بیایی و برای همیشه مقیم این شکسته ی خسته شوی و حرم و جایگه خودت را از نو برایم بسازی؛ چه آن که دل و عشق و مهر و محبت، موهبت والای توست و تنها شایسته ی ذات «تو»... این «تو» و این دل... بسم الله...
« خوشا با «تو» بودن
ز عشقت سرودن
دگر از هوایت سفر نکنم»...
پ.ن. نه اهل اخلاقم و نه در مسلک عرفان و نه استاد این دو... گناهکار عاصی رو سیاهی هستم. اما به خود «تو» قسم می خورم که حوریب را تنها برای «تو» و اهل «تو» و برای دل راهی ام می نویسم. خالصانه ترین حرفهایم اینجا برای «تو»ست. و تنها تو می دانی و بس. بشنو و جوابم بده.