نه رحمی، نه مروّتی...
بی هیچ عاقبت اندیشی بر آسمان زلال دل، ابرهای تیره ی گناه را گسترانیده و ساده لوحانه تسلیم ابلیسش کرده... دل، ظلمانی تر شده؛ اما مُهر «قلوبنا غلف» بر پایش نخورده است...
می دانم این دل ظلمت گرفته و تاریک را صاعقه ای باید و بارانی از جنس حرفهای ناب «تو»، آنگاه که به دل یاد دادی تا بگوید «استغفر الله ربی»...