سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبیر پیوسته خود را از ما به حساب مى‏داشت تا آنکه فرزند نافرخنده‏اش عبد اللّه پا به جوانى گذاشت . [نهج البلاغه]

سه شنبه 87/7/9 ::: 10:43 صبح



ندا، ندای «او» بود... « فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ»...
درهای سقف آسمان را به روی اهل خاک گشوده بود. ریزش پیوسته و لاینقطع نور بود که همچون «ماءٍ مُنهَمِر» بر  چاه ویل دل تاریک، روشنا می داد. مثل باران ریز و یکدست، شتابان و بی وقفه سیاهی را می زدود. دل، در هوایش خوش بود و آرام. سبکباری اش، یادگار همین روزهای خوب اوست...
چه سخت، که اکنون وقت جدایی رسیده است. زمان وداع... وقت هبوط به «حوریب»... و باز همان کوره راه و همان سختی و همان درد و رنج و فراق...
ماه خوب «او» گذشت...

 





حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار



تبرک


بِسم الله الرَحمن الرّحیم


اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَا ممَّن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ صاحِبِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِآء الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها صَلوةً تُکرِمُ بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُقرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُم عنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...




نشان


بازگشت - حوریب






آگاهی



 

عبور



نوا