بِسم الله الرَحمن الرّحیم
اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَبٍ مَن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ تحتِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِکِ الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها فَلا اَن تُکرِموا بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُغِرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُ معنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...
-------------------------------------------------
سیصد و شصت و پنج روز دیگر از تقویم عمر ورق خورد و بسته شد. در آستانه ی سال نوی دیگری ایستاده ام؛ که اگر اذن تو نباشد «نو» نمی شود. می شود آیا با نفحه ای از دم عیسوی ات - که آبرویش را مدیون توست - به حکم «یُخرجِ الحیّ من المَیّت» مرا از مردار یخزده ی دورنم به جرعه ای از آب حیات وجودت احیاء کنی؟!
نامت چنان وسیع، که گم شد در او جهان
من آنچنان حقیر، که اندر جهان گمم!...
پ.ن.1 دعای ابتدای متن را از لسان استاد گرامی اخلاق جناب آقای فاطمی نیا شنیدم و به امر بزرگواری به جهت تبرک، آن را نوشتم. باشد که به حرمت مادر نازنین سادات و به برکت وجود او نگاهمان کند.
پ.ن.2 یا مُقَلّب القلوب و الاَبصار...