قاصدک دیر کرده است!
و او چشم از آسمان بر نمی دارد.
نه که نا امید شده باشد و پشیمان، نه!!
هنوز همان است که بود. همان که حوریب را با همه ی سختی ها و مشقت ها و دردهایش، بی چون و چرا پذیرفت و قدم در راه نهاد. اگرچه گاه خسته می شود و از نفس می افتد و شکوه و شکایت می کند؛ اما، با همه ی توان و استقامتش هنوز به پیشواز تو می آید و عاشقانه در راه است و منتظر...
منتظر قاصدک خوش خبری از جانب «تو»... منتظر پیک روشنی از کوی «تو»... منتظر پیامی از مشرق نگاه بارانی «تو»...
نه!
منتظر خود خود «تو»...
