[ سهل پسر حنیف أنصارى پس از بازگشت از صفّین در کوفه مرد ، و امام او را از هرکس بیشتر دوست مى‏داشت فرمود : ] اگر کوهى مرا دوست بدارد در هم فرو ریزد [ و معنى آن این است که رنج بر او سخت شود و مصیبتها به سوى او شتاب گیرد . و چنین کار نکنند جز با پاکیزگان نیکوکار و گزیدگان اخیار . و این مانند فرموده اوست که : ] [نهج البلاغه]

سه شنبه 86/8/15 ::: 10:38 عصر



«پاییز» است...
روزهای دلدادگی...
یادت هست؟
روزهای گمگشتگی در سلسله ی نگاهت؛ که رد قدمهای باران را بر چشمهایم می نشاند. روزهای غربت از همه و قرابت تو با دل. روزهای جزر و مد عظیم اقیانوس جنون جان. روزهایی که دل از فرط نهفتن درد، خونابه اش را به لب می آورد؛ درست مثل برگهای سبزی که به سرخی می گرائیدند. روزهایی که جلوه گاه میعاد من و تو شد...
هنوز بارانی ام... و پاییزی مانده ام... سرخ سرخ...
یادت هست؟
می دانم که هست...
من که میعاد پاییزیمان را فراموش نمی کنم. من که ترا از یاد نمی برم. این روزهای ابری راهی نیز مثل گذشته، تنها با باران بی امان نور یاد تو روشن می شود...


 

...پاییز، بهاری است که عاشق شده است



حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»



تبرک


بِسم الله الرَحمن الرّحیم


اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَا ممَّن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ صاحِبِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِآء الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها صَلوةً تُکرِمُ بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُقرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُم عنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...




نشان


پاییز... - حوریب






آگاهی



 

عبور



نوا