تلخ ترین و گزنده ترین و غریبانه ترین شکل انتظار را نشانم دادی. جایی که وجودم همه بود، اما هیچ نبود!...
چه می توان گفت با دلی که در تنهایی خویش همه ی مفهوم انتظار را یکجا می بیند؛ بدون آنکه حتی ذره ای و لحظه ای هم بی صبری کند و خم به ابرو آورد...
دلی که این همه بر «غربت» خویش طاقت دارد، بر روزهای سخت انتظار هم آرام است و صبور...