شمع ها را یک به یک در خلوت سرای «دل» چیده ام... گویا در این سرداب هیچ روشنایی طاقت ماندن ندارد... هیچ فروغی افروخته نمی شود و هیچ شعله ای پای نمی گیرد. سرد است اینجا... مثال زمهریر.
دل روشنی را، نور را، حرارت را، مهر را، از هیچ کس نمی خواهد... شمع ها را چیده است و فرشها را گسترانیده و خانه ی دل را آب و جارو کرده است تا خودت بیایی و روشنی بخشش شوی... گرمی بخشش باشی... و تا به ابد در این معبد دور افتاده، بمانی...
