آن قدر منتظر باشد و نیایی...
آن قدر در دلش برای آمدنت خدا خدا کرده باشد و نیامده باشی...
آن قدر در خیالش به هر که رسیده، تو را جستجو کرده و باز هم اثری ندیده باشد...
آن قدر در نهان و آشکارش، در ضمیر دلش، در سر درونش، در حقیقت وجودش با تو مأنوس شده و در ژرفای اقیانوس دعا برایت مرده باشد و باز هم سکوت قسمتش باشد...
دیگر این دل چه عیدی دارد؟!
عید بدون «تو»، عید بدون «صاحب»، خودت بگو؛ مبارک است؟!
پ.ن: شب چهارشنبه و عید فطر و «تو» و دل و طلب عیدی... بسم الله...