بارها و بارها به زمین خورده. شکسته. حتی ذرّه ذرّه به مرز گسستگی رسیده و نابودی را، سایه به سایه ی نَفَس هایش حس کرده. در میان درّه ی ژرفِ کمرشکن ترین تلاطم های زندگی افتاده. هر روز و هر لحظه و هر ساعت، در کوره ی درد و رنج گداخته. امتحانش کردی و «دل» نیز، امتحان پس داده. هر بار که به زمین افتاده، به مدد لطف «تو» دوباره بر خاسته و سعی و تلاشش را دو چندان کرده... نا امید نشده... سربلند و استوارتر و محکم تر از همیشه، طی طریق کرده...
قانون درگاه «تو»ست...
قانون عبور از «حوریب»، این همه شکستگی و سرانجام، پیوستگی است...