غمی که در وجودش خانه کرده، همه را می سوزاند. رحلت پدرِ «او» و پدر امت، به قدر کافی محنت بر دل صبورش گذاشته. رفتن رحمة للعالمین همه را به عزا نشانده و او از همه عزادارتر است... اصلا صاحب عزاست...
اما!
این چشمها از غمی دیگر به کبودی نشسته...
این پهلو از داغی دیگر چنین شکافته...
و این اشک غریبانه، حکایت «درد»ی دیگر دارد...
...
جان عالمی به فدایش!
دردِ غریبی و تنهایی «ولایت»، با بضعة الرسول چه کرده؟...