سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبّتت به چیزی، کور و کر می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

سه شنبه 88/9/24 ::: 10:16 عصر



درست از همین جا که ایستاده ام،
از بلندای بنای مِه گرفته ی دودآلود شهری دور،
از ورای پنجره هایی که میان من و آسمان زلال و با صفای حریم «تو»، فاصله می اندازد؛ سلامت می کنم...

 

السلام علی الحسین (ع)...

پ.ن. برای سلامتی حضرت علامه حسن زاده اینجا طرح ختم صلوات برپاست... دعاگوی حضرتشان باشیم.




حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»




سه شنبه 88/9/10 ::: 11:0 عصر



ز اول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری

عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری

 


پ.ن. سعدی




حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»




جمعه 88/8/29 ::: 11:0 عصر



اَللّهُمَّ ما اَخافُ فَاکْفِنى، وَ ما اَحْذَرُ فَقِنى، وَ فى نَفْسى وَ دینى فَاحْرُسْنى، وَ فى سَفَرى فَاحْفَظْنى، وَ فى اَهْلى وَ مالى فَاخْلُفْنى، وَ فیما رَزَقْتَنى فَبارِکْ لى، وَ فى نَفْسى فَذَلِّلْنى، وَ فى اَعْیُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى، وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ فَسَلِّمْنى، وَ بِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى، وَ بِسَریرَتى فَلا تُخْزِنى، وَ بِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى، و َنِعَمَکَ فَلا تَسْلُبْنى، وَ اِلى غَیْرِکَ فَلا تَکِلْنى، اِلهى! اِلى مَنْ تَکِلُنى؟ اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى، اَمْ اِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى، اَمْ اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى، وَ اَنْتَ رَبّى وَ مَلیکُ اَمْرى، اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتى، وَ بُعْدَ دارى، وَ هَوانى عَلى مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْرى، اِلهى! فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ عافِیَتَکَ اَوْسَعُ لى.

خدایا از آنچه مى ترسم حفظ کن، و در سفر محافظتم کن، و در خانواده و مالم جانشین من باش، و در آنچه روزیم کرده اى برکت ده، و مرا در پیش خودم خوار کن، و در چشم مردم بزرگم کن، و از شر جن و انس بسلامتم بدار، و به گناهان رسوایم مکن، و به اندیشه هاى باطنم سرافکنده ام مکن، و به کردارم دچارم مساز، و نعمتهایت را از من مگیر، و بجز خودت به دیگرى واگذارم مکن.
خدایا! به که واگذارم مى کنى؟ آیا به خویشاوندى که از من بِبُرَد، یا بیگانه اى که مرا از خود دور کند، یا به کسانى که خوارم شمرند، و تویى پروردگار من، و زمامدار کار من، بسوى تو شکایت آرم از غربت خود، و دورى خانه ام، و خواریم نزد کسى که زمامدار کار من کردى، خدایا! پس خشم خود را بر من مبار و اگر بر من خشم نکرده باشى باکى ندارم ـ منزهى تو ـ جز اینکه در عین حال عافیت تو وسیعتر است براى من.

هر که نداند، تو که می دانی حال من، بی تو چگونه است؟ تو که می دانی بی تو هیچم و تمام وجود و ماهیتم در ید قدرت توست. تو می دانی و من هم در ضمیر زنگار گرفته ام به وضوح می دانم، که اگر دستان مهربانیت را از رو شانه های کوچک من برداری، از شدت خوف و ترس و هراس نابود می شوم؛ آنگونه که گویا از مادر نزادم. اگر نبود پرده پوشی و مقام ستاریت تو، هر آینه در بین خلایق عالم رسوای عام و خاص بودم؛ چه اکنون نیز در پیشگاه رفیع تو آبرویی ندارم و بر آستان مقربین درگاهت شرمگین و سر افکنده ام. و سر افکنده را چه به شکایت و زبان درازی! که اگر هم شکایتی هست، از دوری و غربت و تنهایی است؛ که هیچ چیز جز رأفت و عطوفت و بنده پروری تو جانشین آن نمی شود...

پ.ن.1 در حد قلم حقیر راهی نبود که بر دعای «عرفه» بنویسد! که به قول شاعر: « صید خورشید به شب پرّه ی اعمی نرسد»...
پ.ن.2 آنچه نگاشته شد زبان حال خود راهی سراپا تقصیر بود، نه برداشت و ترجمان این دعای عظیم الشأن.
پ.ن.3 التماس دعا




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 88/8/5 ::: 11:0 عصر



چه خوش حال است دلی که بر عشق تو گره خورده و بر سرشت مهربان تو پیچیده باشد. رشته ی مهر تو را بر گردن نازک و شکننده ی دل ببیند. از هر کجا که رانده شود، بداند که بسته ی درگاه توست. دلبسته ی رأفت و عطوفت و لطافت توست. نمک پرورده ی خانه ی توست. «دل» می داند که قبل از آنکه یادت کند، از سر بزرگواری و ولی نعمت بودنت، تو یادش می کنی... فراموش نمی کند که حتی برای عشق و مهر بی کرانه ات، گردنش رهین منت توست...
«سر ارادت ما و آستان حضرت دوست»...

 

سر من زیر بار منت توست...

پ.ن.1 اللهم صل علی علیّ ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلاه کثیره تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک فان لم اکن اهلا لذلک فانت اهل لذلک
پ.ن.2 تو می دانی و من و دل... دلی که کبوترانه بر گرد حرم می چرخد. به امید نگاهی...
پ.ن.3 یا علی.




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 88/7/14 ::: 10:22 عصر



در جاری روزهای تو، بسان مرداب شده. از زندگی و رفتن و نماندن، تنها شبح مبهمی در ذهنش مانده. دور شده. از اصل خویش دورافتاده... و تو می دانی!، دلی که ساکن و بی روح شود؛ با گورستان تفاوتی ندارد... رودی که دریایش را نبیند، در حضیض سکون و خاموشی، خواهد مُرد...
این چنین مخواهش!

 

جانی ببخش! ور نه به مرداب می کشم...




حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»



   1   2      >

تبرک


بِسم الله الرَحمن الرّحیم


اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَا ممَّن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ صاحِبِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِآء الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها صَلوةً تُکرِمُ بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُقرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُم عنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...




نشان


پاییز 88 - حوریب






آگاهی



 

عبور



نوا