هر چه ظلمانی تر و سخت تر، دل نیز مقاوم تر و مؤمن تر و متوکّل تر و امیدوارتر. چه آن که «تو» به دل یاد دادی که در مسیر سنگلاخی «حوریب» و در تیره ترین شب های راهی شدنش، خط روشنِ فجر صادق زیباتر رخ می نماید...
تمام شد. روزهای خوب و دوست داشتنی نفس کشیدن در هوای حضور رحمة للعالمین تمام شد. روزهای وجود نازنین مهربان ترین خلقِ عالم به پایان رسید. زین پس هر چه روز و شب هم که بیاید، تاریک تاریک است. از همین امشب که «او» غریبانه و مظلومانه می رود، عالم هم تیره و تار می شود. از همین روزها که خلف صالحش را خانه نشین می کنند و کوثرش را در میان در و دیوار می گذارند و مزد رسالتش را ادا می کنند؛ دنیا سیاه تر می شود... پهلوی شکسته و فرق شکافته و جگر پاره پاره و سرهای بریده و زهرهای جانسوز پی در پی و خورشید نشسته در پرده ی غیبت، گواه روشن این تاریکی است؛ که امتدادش تاکنون است...
* و ما منتظریم. منتظر بقیة الله... بقیة الرسول...
به قدر همه ی تنهایی های دنیا هم اگر تنها شود، غمی ندارد. دلی که ریشه در خاک «تو» دارد و چشمش به آفتاب لطف بی دریغ نگاه توست، به هیچ باد و طوفانی سر تسلیم خم نمی کند. نمی شکند. استوار می ماند...