سوز غمی ست شعله ور از غم غریب تر
مثل حضور عشق ، از آن هم غریب تر
ای دومین امام، داغ شگفت توست
از غـــربت شــهیـــد محــرم غریب تر
می خواستم به وهم غمت را رقم زنم
دیدم که هست از غم و ماتم غریب تر
از لحظه ای که زهر جگرت را به خون کشید
حق چهره ای گرفت دمادم غریب تر
از شرح ماجرای تو حاصل چه میشود؟
وقتی که هست زآنچه سرودم غریب تر
...