سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]

سه شنبه 89/3/4 ::: 8:5 عصر



هر روز که می گذرد، برگی از روزهای تقویم عمر ورق می خورد و «دل» اما سنگین تر از قبل، تکانی نمی خورد. آنقدر زنگار و غبار دردهای ناگفتنی و مبهم بر لوح وجودش نشسته که گویا گریه علی الدوام هم چاره گرفتگی اش نیست. و من در این میانه -با همه ی دل گرفتگی ام- خوشحالم، که این دل هنوز «تو» را دارد و هیچ کس جز «تو»، راز دل را نمی داند...

 





حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»




سه شنبه 89/2/7 ::: 8:53 عصر



غمی که در وجودش خانه کرده، همه را می سوزاند. رحلت پدرِ «او» و پدر امت، به قدر کافی محنت بر دل صبورش گذاشته. رفتن رحمة للعالمین همه را به عزا نشانده و او از همه عزادارتر است... اصلا صاحب عزاست...
اما!
این چشمها از غمی دیگر به کبودی نشسته...
این پهلو از داغی دیگر چنین شکافته...
و این اشک غریبانه، حکایت «درد»ی دیگر دارد...

...

جان عالمی به فدایش!
دردِ غریبی و تنهایی «ولایت»، با بضعة الرسول چه کرده؟...

 

بابی انت و امی...




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 89/1/24 ::: 10:30 عصر



تلخ است این که هنوز بهار نیامده، احساس خزان کنی... هنوز بهار به سر نیامده، دست سنگین بی قراری را بر شانه ات ببینی. سخت است این که بکوشی و کششی نبینی. درد دارد این که دست های دعایت را از ثمره ی اجابت تهی ببینی... مرگ آور است این که به چشم خویش ببینی که اذن دخول نمی دهندت و «تو» می مانی و یک دنیا غم و کوله باری از حرفهای نا گفتنی...

 

پ.ن. هنوز نا امید نشده ام از درگاهش...




حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»




سه شنبه 89/1/17 ::: 12:51 عصر



نمی گویم همه ی درهای بسته را به رویم باز کنی... نه... همین که فقط یک در را به قدر عبور دلِ ناچیز بگشایی، که در جوار رحمتت آرام گیرد، کفایتم می کند.

 

بگشای در...




حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»



تبرک


بِسم الله الرَحمن الرّحیم


اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَا ممَّن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ صاحِبِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِآء الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها صَلوةً تُکرِمُ بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُقرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُم عنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...




نشان


بهار 89 - حوریب






آگاهی



 

عبور



نوا