در مدینه کوچه ای محراب شد
جایگاه سجده مهتاب شد
اشک ها خوناب شد بر روی خاک
قلب ها زین ماجرا شد چاک چاک
کوچه دیده دستهای بسته را
کوچه دیده پهلوی بشکسته را
کوچه دیده در میان اشک ناب
بسته شد با ریسمانی آفتاب
کوچه دیده بر زمین افلاک شد
چادری در بی کسی پُر خاک شد
کوچه دیده هیزمی در پشتِ در
در میان شعله ها قتل پسر
کوچه دیده دشمن پست و پلید
مرتضی را سوی مسجد می کشید
کوچه دیده در پی اجر رسول
کوثرش روی زمین کرده نزول
کوچه دیده یار ؛ افتاد از نفس
یاری ساقی نکرده هیچ کس
کوچه دیده این همه اندوه را
بار ِ یک ماتم به وزن کوه را
کوچه رد خون به روی خاک دید
فاطمه دنبال حیدر می دوید
دل اسیر ناله های کوچه هاست
قاتل حیدر عزای کوچه هاست