• وبلاگ : حوريب
  • يادداشت : ظفر
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به اميد همان لحظه نامعلوم دلنشين..

    + ني لبك 
    بيايي و درنيابم كه بيايم!...
    سلام
    از راهي چه خبر ؟
    گويا راهمان از هم فاصله زيادي دارد
    كمتر حوالي هم پيدا مي شويم
    روزگار دلتنگي روزگار بلنديست حوريب
    درود
    پر کن دوباره کِيْل مرا ايها العزيز
    آخر کجا روم به کجا ايها العزيز
    رو از من شکسته مگردان که سال‌هاست
    رو کرده‌ام به سوي شما ايها العزيز
    جان را گرفته‌ام به سردست و آمدم
    از کوره راه‌هاي بلا ايها العزيز
    وادي به وادي آمده‌‌ام از درت مران
    وا کن دري به روي گدا ايها العزيز
    چيزي که از بزرگي تو کم نمي‌شود
    اين کاسه را ... فاوف لنا... ايها العزيز
    (مريم سقلاطوني)
    درود

    سلام!

    آرزويي دلكش است اما دريغ!

    احوال حوريب عزيز خودم؟!

    روزهاي نرسيده به انتخابات هر چيزش كه پر از دلهره بود اين پيامك هاي بهم رسيده امان يه عالمه منو خوشحال مي كرد ... دلم باز انتخابات كه نه! پيامك هاي پشت سر هم ميخواد!

    + خيبرشكن 

    تو از تبار كدامين ستارة سحري؟

    كه چهره مهرْ مثالت چنين تماشايي است

    بيا بيا! كه طلوعت غروب نوميدي است

    بيا بيا ! كه حضورت، بهشت زيبايي است

    فروغ صبح اميدي، حصار شب بشكن

    سپيدة تو، به ظلمت سراي تنهايي است

    انشاء الله.

    به اميد اون روز