• وبلاگ : حوريب
  • يادداشت : هديه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خيبرشکن 

    گفتم از بين خارها : بابا
    گفتي از روي نيزه ها : جانم
    چيزي از عمر من نمانده پدر
    قدر يک بوسه بر تو مهمانم
    نشکند بر لبان من بابا
    بشکند گر به سنگ دندانم
    چيزي از حنجرت نمانده پدر
    کو دو دندان تو ؛ نمي دانم