عرفات عشقبازان سر كوي يار باشدبه طواف كعبه زين در نروم كه عار باشدچو سري بر آستانش ز سر صفا نهادي،به صفا و مروه اي دل! دگرت چه كار باشدقدمي ز خود برون نه، به رياض عشق، كاينجانه صداع نفخة گل، نه جفاي خار باشدبه معارج «اناالحق» نرسي ز پاي منبركه سري شناسد اين سِرّ، كه سزاي «دار» باشد-------------------------------------
اي قوم به حج رفته، كجاييد؟ كجاييد؟معشوق همينجاست، بياييد! بياييد!معشوق تو همساية ديوار به ديواردر باديه سرگشته شما بهر چراييد!گر صورت بيصورت معشوق ببينيد،هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد!ده بار از آن راه بدان خانه برفتيديك بار از اين خانه برين بام برآييد!آن خانه لطيفست نشانْهاش بگوييداز خواجة آن خانه نشاني بنماييد