• وبلاگ : حوريب
  • يادداشت : سوگنامه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 40 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بعد از شما به سايه ي ما تير ميزدند

    زخم زبان به بغض گلوگير ميزدند

    پيشاني تمامي شان داغ سجده داشت

    آنان که خـــــــيمه گاه مرا تير ميزدند

    اين مردمان غريــــــبه نبودند، اي پدر

    ديروز در رکــــاب تو شمشير ميزدند

    غوغــــــاي فتنه بود که با تيــــــغ آبدار

    آتــــــش به جان کودک بي شير ميزدند

    ماندند در بطالت اعمـــــــــــال حجشان

    محرم نگشته تيـــــــــغ به تقصير ميزدند

    سلام..

    عزاداريها قبول

    التماس دعا