سلام
حرفتون اين بود :
بسوزان هر طـــريقي مي پسنديکــه آتش از تو و خاكــــستر از من
راستي چه زيباست که دارايي ات را براي خدا ضبح کني و چه زيباتر آن لحظه که هيچ داراه اي نداري بجز خودت و خواستت !اما چه عاشقانه است آن لحظه که خدا بر تو لبخند مي زند که قربانيت را پذيرفتيم!
من به غير از تــــو نخواهم ، چه بداني ، چه نداني از درت روي نتــــــــابم ، چه بخواني ، چه برانيدل من ميل تـــــــو دارد ، چه بجوئي چه نجوئيديده ام جـاي تــــو باشد ، چه بـماني ، چه نـمانيمـن کـه بيمار تـــــو هستم ، چه بپرسي چه نپرسيجان به راه تـــــــو سپارم ، چه بداني ، چه ندانيميتواني به همه عـمر ، دلم را بفريبيور بکوشي ز دل من بگريزي ، نتوانيدل من سوي تــــــو آيد ، بزني يا بپذيريبوســــه ات جان بفزايـد ، بدهي يـا بستانيجاني از بهر تـو دارم ، چه بخواهي چه نخواهي شعرم آهنگ تــو دارد ، چه بخواني چه نخواني
خيلي زيبا نوشتيد احسنت!