• وبلاگ : حوريب
  • يادداشت : اول دفتر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دوست بزرگوارم سلام .ممنون از حضورتون و ممنون بابت نوشتتون ،دنيا دنيا حرف و سخنم ،براي همين مي نويسم تا از سنگيني بار واژه ها رها بشم ،نوشتن سبكم مي كنه ، وقتي يك دل سير سنگيني بغض هام رو به دوش كلمات ميذارم انگار همدردي همراهمه كه بهم جرات جلوتر رفتن ميده ،حرف قشنگي زديد ، همه ي باورمون ، اعتقادمون ، قلبمون مي دونه كه در نهايت همه چيز به او ختم ميشه ،اينگونه سوگواري براي نداشته ها عبث و بيهوده س، ولي باز خيره به جاده مي موني در انتظار آرزوت ،روزها و ماه ها و سالها از تو ، عمرت ، زندگيت مي گذره ولي هنوز دنبال خودتي .شايد اگه چراهاي اين ذهن كوچيك براي هميشه جواب داده مي شد اونوقت خيلي آروم و سبكبال در آغوشش براي هميشه مي موندم. سرشار از فكراي هميشه به بن بست ختم شده هستم ، مي دونم و مطمئنم اين اندوه ها و بغض ها نشون و ردي براي رسيدنه به خودشه .ولي دوست دارم صدام كنه و با زبون ساده ي خودم باهام حرف بزنه .من زبون اشاره ها رو نمي فهمم.پايدار باشيد.غريبه ي من ، ميگه بعضي تكرارا هميشه دوست داشتنين، مثل تكرار شعر شما.در آستانه ي يه ميلاد عظيم هستيم .بر شما مبارك ،منو دعا كنيد خيلي زياد

    « الا بذكر » تو قلبم هميشه آرام است

    و گرنه غرقه ي طوفان بي سرانجام است


    و « تطمئن » كه ترا دارم و همين بر من

    چراغ روشن شبهاي شك و ابهام است ...