سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جانها، طبیعت های بدی دارند و حکمت است که از آنها باز می دارد . [امام علی علیه السلام]

چهارشنبه 90/12/24 ::: 10:11 عصر



سلام بر تو! که جان ها همه بهاری توست
سلام، یاد عطش ها و بی قراری توست

سلام! ناز نگاهت! که در درون دلم
هزار شور قیامت، ز استواری توست

سلام! این سر شوریده، سر به سر گوید
که عالمی همه مدیون سر به داری توست

در آستان حرم، نی نوای نای دلم
حزین ِ آیه ی قرآن و نی سواری توست

فغان! که از نَفَس ِ سرخرنگِ رگهایت
هزار آیه ی سبز حماسه، جاری توست

مپرس از دل ما، کاین سلام هر روزش
تپش تپش، همه از بهر دل سپاری توست


کربلا...


پ.ن. امید «دل» آن است که، در تحویل سال، محوّلش کنی. احیای دل بسته ی یک نگاه توست...
توفیقی باشد، نائب الزیاره ایم... 




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




یکشنبه 90/9/13 ::: 12:18 عصر



در سیر روزگار و گذر زمان، دوباره دل به نقطه ی عطف بی قراری هایش رسیده. این روزها و شبها که می آید، دل بی تاب تر از همیشه، در خیالش، راهی حرم می شود. در وسعت کهکشانی آستانه ات، ذره وار جذب جاذبه ی علوی ات می گردد و حیران می ایستد تا در این شکوه و فخامت، غرق حماسه ی خون و شمشیر شود.

دل می داند. آگاه است. واقف است. می بیند که حسین (ع) خون خداست. «ثارالله» است و فرزند «ثار»ش. می داند که رسیدن به مقام و جاه و جلال و جبروت خدایی اش؛ کار هر دلی نیست. می داند و می بیند و می فهمد که حق بارگاه حسین (ع)، بر شانه های خرد و ناتوانش سنگینی می کند و طاقت ندارد که بر آن مقام پای نهند...

امّا...

همین دل، این را نیز خوب می داند و به حقیقت وجدان می کند که «تو»، «نَفْس» حسین (ع) و جان اویی. که اگر علی (ع) باب نبی (ص) بود؛ «تو» نیز باب حسین (ع)ی. می داند آن که تو را دارد، حسین (ع) را هم دارد. باز هم می داند که آستان بوسی تو نیز در حدّ و لیاقتش نیست. می فهمد که مقام تو هم، بس رفیع تر از فهم ناقص اوست...

امّا...

از کرمت، جودت، و سخاوتت، بسیار شنیده. از ادبت به قدر دو دنیا می داند. می داند که سائل را رد نمی کنی. می بیند که جسارت دل را می بخشایی و نادیده می گیری و چشم پوشی می کنی. می داند رهایش نمی کنی و دست گیری اش می کنی... برای همین هاست و برای بسیار بسیارِ دیگر است که دل سالهاست، همین جا پشت درب خانه ات نشسته و از این جا به هیچ کجای دیگر سفر نمی کند...

منتظر است. منتظر است تا به اذن تو سر ارادتش را در پای حریم این خاندان بیندازد. منتظر است تا راهی بر این آستانه بیابد... منتظر است...

 

پ.ن.1 برای هر دلی، «حوریب» ی است که باید در آن راهی شود... و راه دل حوریب، همه به سوی توست...
پ.ن.2 بر خلاف تمامی نوشته های حوریب، این رقعه طولانی شد. عذر تقصیر.




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 90/6/8 ::: 11:19 عصر



آن قدر منتظر باشد و نیایی...
آن قدر در دلش برای آمدنت خدا خدا کرده باشد و نیامده باشی...
آن قدر در خیالش به هر که رسیده، تو را جستجو کرده و باز هم اثری ندیده باشد...
آن قدر در نهان و آشکارش، در ضمیر دلش، در سر درونش، در حقیقت وجودش با تو مأنوس شده و در ژرفای اقیانوس دعا برایت مرده باشد و باز هم سکوت قسمتش باشد...
دیگر این دل چه عیدی دارد؟!
عید بدون «تو»، عید بدون «صاحب»، خودت بگو؛ مبارک است؟!

 

السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج)


پ.ن: شب چهارشنبه و عید فطر و «تو» و دل و طلب عیدی... بسم الله...
 




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 90/4/21 ::: 11:0 عصر



دل، همین جا، همین گوشه ی معروف، زیر پای پدر نازنین و کنار حرم و ضریح «تو» جا مانده. همان گوشه ای که - حتی اگر لیلاترین باشی - مجنونت می کند... بی اختیارت می کند... همان جاست که مست عصاره ی وجود نبی (ص) و علی (ص) و مادر و حسن (ع) و حتی حسین (ع) می شوی. تو، علی اکبر (ع)- علی اکبر لیلا- نه! علی اکبر اهل حرم... سلاله ی تمام خوبی هایی... خلاصه ی پنج تن آل عبایی...

 


پ.ن.1 شب هشتم محرم، سخت ترین شب های زندگی است؛ وقتی روضه خوان می خواند «جوانان بنی هاشم بیایید... علی را بر در خیمه رسانید»...
پ.ن.2 علی! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا...




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 90/4/14 ::: 11:0 عصر



آخر الزمان است... روزهای سختِ وعده شده... که هر کس به گونه ای در غربال امتحان و درد می افتد و در کام سنگ محک، عیار خلوصش آشکار می گردد و آن کس که مدعی تر؛ ابتلایش سخت تر و سنگین تر و لاجرم بر لبه ی تیغ تیز تردید بریدن و در تاریکی شک و شبهه ماندن و در درّه های عمیق سقط افتادنش بیشتر... گاه حتی «دل» نمی فهمد که چگونه در کوره ی این آزمایشات در حال سوختن و نابودی است. همه ی این ها هست و ‍«دل» نیز می بیند که سخت تر از سخت است و سنگین تر از سنگین...
امّا... دلی که بر ضریح بلند بالای علوی نسب «تو»- دلدار همیشه ی دل- بسته شده، دلی که در میعادگاه خونین حرمت به لجّه ی اشک نشسته و التماست کرده، دلی که بر حرمت حریمت دست توسل زده و در طوفان بی امان و لاینقطع حوادث بر رکاب پایمردی ات، چونان حبل المتین چنگ زده؛ حکایت دیگری دارد...
این دل - در شب چهارشنبه ی فراق موعود و شب میلادت- خود را در ظل حمایت تو بیمه کرده و بر این مدعایش برایت شاهدی محکم آورده...

« دل قوی دار! که دلدار جهان عبّاس است »


دل قوی دار که دلدار جهان عباس است...


پ.ن.1 عموی من باغ گل علقمه است... عموی «سادات» بنی فاطمه است...
پ.ن.2 دست مددکارت را به وضوح دیدم. منت دار لطف های بی کرانه ات هستم. حقّاً که سقایی و سیرابم کردی عمو...




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار



<      1   2   3   4   5   >>   >

تبرک


بِسم الله الرَحمن الرّحیم


اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَا ممَّن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ صاحِبِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِآء الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها صَلوةً تُکرِمُ بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُقرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُم عنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...




نشان


گاه نگار - حوریب






آگاهی



 

عبور



نوا