• وبلاگ : حوريب
  • يادداشت : غدير
  • نظرات : 1 خصوصي ، 23 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سلاله 
    باده بده ساقيا ، ولى ز خُم غدير
    چنگ بزن مطربا ، ولى به ياد امير
    تو نيز اى چرخ پير ، بيا ز بالا به زير
    داد مسرت ستان ، ساغر عشرت بگير
    بلبل نطقم چنان ، قافيه پرداز شد
    كه زهره در آسمان ، به نغمه دمساز شد
    محيط كون و مكان ، دايره ساز شد
    سرور روحانيون هو العلى الكبير
    نسيم رحمت وزيد ، دهر كهن شد جوان
    نهال حكمت دميد ، پر ز گل و ارغوان
    مسند حشمت رسيد ، به خسرو خسروان
    حجاب ظلمت دريد ، ز آفتاب منير
    فاتح اقليم جود ، به جاى خاتم نشست
    يا به سپهر وجود ، نير اعظم نشست
    يا به محيط شهود ، مركز عالم نشست
    روى حسود عنود ، سياه شد مثل قير
    صاحب ديوان عشق ، زيب و شرافت گرفت
    گلشن خندان عشق ، حُسن و لطافت گرفت
    نغمه دستان عشق ، رفت به اوج اثير
    به هر كه مولا منم ، على است مولاى او
    نسخه اسما منم ، على ست طغراى او
    يوسف كنعان عشق ، بنده رخسار اوست
    خضر بيابان عشق ، تشنه گفتار اوست
    كيست سليمان عشق ، بردر جاهش فقير
    اى به فروغ جمال ، آينه ذو الجلال
    « مفتقر » خوش مقال ، مانده به وصف تو لال
    گر چه بُراق خيال ، در تو ندارد مجال