علي تنهاست در يک قوم گمراهزبانش را که مي فهمد بجز چاهپس از او کيسه نان و رطب کوصداي ناله هاي نيمه شب کوخدايا کاش آن شب بي سحر بود که تيغ ابن ملجم شعله ور بوداذان گفتد و ما در خواب بوديمعلي تنها به مسجد رهسپر بوددر ان شب تا قمر در عقرب افتادغم عالم به دوش زينب افتادبنام دين سر دين را شکستنددو بال مرغ آمين را شکستند
بروزم ومنتظر حضور گرم شما
سلام با تمام وجود اين تنهايي رو حس كردم تلخ بود خيلي تلخ
اما خداوند با صابران است خودش قول داده مگه نه
سلاام عزيزز
اين عنوان.. غربت... آدم رو بدجور به ياد مدينه مي ندازه...
بسم الله...
به سر كوي تو اي قبله ي دل! راهي هست؟!
از جمله كارهاي سخت براي اين حقير كامنت گذاشتن براي متن هايي ازين دست هست .
التماس دعا
گوييد: " مي آيد "
تا کاشانه به بوي و درودش آراسته گردد.
تا اقاقي تنها مانده در پشت تل اندوه ،
معني شود به غزل وصال.
و آواي شباويز
در وزن سکوت
و چشم هاي هميشه منتظر من ،
اين چشمه هميشه جاري ،
پايين بوم پنجره امضا زند : " نياز "
موفق باشيد و التماس دعا
سلام
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر... آري شود وليك به خون جگر شود
اما الصبر مفتاح الفرج
به روزم
يا علي
رفيق!
شما كه منتخب شدين !
چطور حرفي در باب وبلاگ نويسي ندارين
آهنگ وبلاگتون هم قشنگه !
نقطه
و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر ...
آري باز هم ؟