وقتي که جلوه اي به شب تار ميکني
ما را به يک نگاه گرفتار ميکني
هفته به هفته ميرود اما تو نيستي
اين قصه را براي كه تكرار ميكني
هر جمعه من به خاطر تو زار ميزنم
اما تو بر نيامدنت دل من زار ميكني
ماه خدا رسيد و اميدم به عفو توست
لطفي به اين اسير گنهكار ميكني ؟
چيزي به غير اشك نباشد به سفره ام
ايا شبي كنار من افطار ميكني؟