سلام
حرفي ندارم براي گفتن جز يكي از غزلهاي خودم براي حضرت حجت(عج)
كجايي آسمان چشمهايم از تو باراني ؟
زبانها وصف تو گويند اما با پريشاني
كجايي تا به پاي تو بسوزم هستي خود را ؟
بيا اي دلرباتر از رسول مست كنعاني
بيا يك شب ز روي لطف با من باش زيبا روي
دلم پوسيد رحمي كن چرا با من نمي ماني ؟
صداي هدهد دل بود از عمق وجودم گفت
كه لبخند تو مي ارزد به صد تخت سليماني
تمام عمر گلبرگ دلم با اشك مي گويد
هماره عاشق ...