دلم امشب عجيب گرفته عزيز دل!
احساس خستهگي بدي دارم؛ انگار تمام عالم روي دوشهاي من سنگيني ميكند... انگار شانههاي كوچك من تاب تحمل اين همه بدي و دروغ رو يكجا نداره!
چهقدر خستهام ... كاش ميشد رفت و هرگز بر نگشت!
خستهام؛ خيلي!
گفت :
عمري است تا به راه غمت رو نهاده ايم / روي و رياي خلق به يکسو نهاده ايم / عمري گذشت تا به اميد اشارتي / چشمي بدان دو گوشه ابرو نهاده ايم
البته گفت ولي ما که نفهميديم . گفتيم شايد بدرد شما بخوره
سلام
استاد هميشه دلنوشتهاتون عميق و دلنشيت بوده و هست
التماس دعا
موفق باشيد وبلاگ زيبايي است.
منتظر حضورت در وبلاگ پايان فاجعه هستيم .