سلام بانو
غمي هست؛
غمي كه هيچش كناره نيست...
دعا بفرماييد
شرمنده و خشنود از توجه شما
برقرار باشيد.
به خدا در هوس ديدن شش گوشه دلم تاب ندارد
نگه ام خواب ندارد
قلمم گوشه ي دفتر غزل ناب ندارد
شب من روزن مهتاب ندارد
همه گويند به انگشت اشاره
مگر اين عاشق بيچاره ي دلداده ي دلسوخته ارباب ندارد
قصـد آن دارم اگـــر بــاز خــدا يار شود
هستي ام پيشکش هستي دلدار شود
نيمه جاني به تن و نيمه نگاهي در چشم
تـــا مبــادا کـــه علي بــــاز گرفتار شود
امـــر مولاست که من صبـــر نمايم ورنه
واي اگــــر فاطمه خود حيـدر کـرّار شود
کــَس نديدست تسلي دل غمـــزده اي
آتـش شعله ور و بوسه مسمـــار شود
کــَس نديدست کـه در داغ عـزيزي برپا
مجلس فاتحه بيــن در و ديـــوار شود
حبل کين بر گردن حبل المتين افتاده است
لرزه بر عرش برين و رکن دين افتاده است
کاش از مهدي(عج) بپرسم ؛ کاي امام منتقم
مادرت زهـرا(س) چرا روي زمين افتاده است
آتش کيـن ميـخ در را چون گــل آتش نمود
روي سينه جاي ميخ آتشين افتاده است
عذر مي خواهم اگر مي پرسم از درگاه تو
جاي دست کيست بر آن مه جبين افتاده است