سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای علیّ! از ویژگیهای مؤمن آن است که حقیقت را از دشمنش می پذیرد و فرا نمی گیرد جز برای آنکه بداند و نمی داند جز برای آنکه عمل کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

سه شنبه 91/9/28 ::: 3:15 عصر



داغ نشسته بر قلب کوچکش، از اندوه شکستن بال و پر کبوترانه و ویرانی آشیانه اش نیست... از حسرت پرواز در آسمان آغوش پدر است؛ که دیگر برایش چونان خواب است...




مولاتی رقیه (س)




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




جمعه 91/9/3 ::: 8:58 عصر



آتش به جان قلم می افتد؛ وقتی که عزم نوشتن از «تو» را دارد.
آتش در آتش است که زبانه می کشد و خنکای وسیع هیچ فراتی هم بر لهیبش نمی نشیند.
دل باید بسوزد تا از تو بگوید.
قلم باید بسوزد تا از تو بنگارد.
جان باید آراسته ی بزم عزایت باشد تا در اشتیاق این سوختن، از تو دم بزند...
باید تا آستانه ی جلالی ات برود و در کنار ضریح بالا بلندت زانو بزند و آنگاه در مشبک های نمناکش بیاویزد...
بیاویزد...
دخیل ببندد...
اشک بریزد...
بنالد...
تا قبولش کنی...
تا دست رد بر سینه ی سوخته اش نزنی...
تا که داغ مهرت، ماتمت، ادبت، تا ابد آذین این دلسوخته باشد...




عباس (ع)، نجل المرتضی



پ.ن. یک دل سوخته می خواستم امشب، که مهیّا گردید...




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 91/8/30 ::: 12:33 عصر



«بنمای رخ! که باغ و گلستانم آرزوست»
«بگشای لب! که قند فراوانم آرزوست»*

 

«ای آفتاب حسن ِ» فرورفته در محاق
بر نی نشسته! آیه ی قرآنم آرزوست

 

اینجا نگاه ها به درت مانده، لحظه ای
بگشای در! که روضه ی رضوانم آرزوست

 

هفت آسمان طواف به شش گوشه آورند
یعنی که ذبح اکبر و قربانم آرزوست

 

بر سختی مصیبت تو گریه می کنند
اهل سماء و دیده ی گریانم آرزوست

 

در خیمه ی عزای علمدارت ای حسین (ع)!
«دیدار روی یوسف کنعانم آرزوست»

 

روزی به اذن مادر پهلو شکسته ات
جان می دهیم در حرمت، آنم آرزوست...

 

* شعر از مولانا




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 91/8/16 ::: 1:38 عصر



نه آن که حرفی نمانده و دغدغه های دل، در زیر آوارهای روزمرگی زندگی مدفون شده باشد؛
نه آن که دردی نمانده و سودای «تو» از دل رفته باشد؛
نه آن که غمی نمانده و حضورش از ژرفای جان رفته باشد؛
نه آن که پای رفتنش، آبله شده و از عبور مانده باشد؛
نه آن که خاطرش بی یادت، لحظه ای آسوده باشد...
نه...
«حوریب» با همه ی سختی اش، همه ی دردش، همه ی دوری اش، همه ی دلتنگی اش، همه ی غربتش، همه ی روزهای رفته اش، همه ی عمر گذشته اش، وام دار آن عهد متین پاییزی است...
که هر پاییز، زمان تجدید میثاق خون رنگ «دل» است...
که هر برگ زرد آلود و به خون نشسته و هر قطره ی باران پاییزی، برایش نهیبی از داغ پیمان اوست...
که فراموش نکرده است...
که هنوز بر سر پیمان است...



پائیزانه




حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»




سه شنبه 91/7/18 ::: 11:0 عصر



هبوط، رانده شدن از بهشت و فرو افتادن و قدم بر خاک گذاردن، نیست. همین که دل - حتی برای طرفة العینی- «تو» را فراموش کند؛ در برهوت بیچارگی هبوط کرده است...






حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار



تبرک


بِسم الله الرَحمن الرّحیم


اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَا ممَّن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ صاحِبِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِآء الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها صَلوةً تُکرِمُ بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُقرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُم عنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...




نشان


پاییز 91 - حوریب






آگاهی



 

عبور



نوا