سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکى که با آن بپایى به از بسیارى که از آن دلگیر آیى . [نهج البلاغه]

سه شنبه 85/6/21 ::: 6:16 عصر



قدم اول را که بر « حوریب » می گذاری، بی رحمی صخره ها و سنگلاخ ها پایت را سخت می آزارد.دردی عمیق و آشنا تمام وجودت را در بر می گیرد. دردی که می شناسی اش... سالهای سال است که با تو همسفر است... همراه است... می خواهی قدم از قدم برداری، اما نمی توانی... گویا در همان قدم اول متوقف شدی...

اما نه!.. باید رفت... نباید ماند... « حوریب » جای ماندن نیست... جایگاه رفتن است...

قدم دوم را که می گذاری، پاهایت خرد می شوند... و به ناگاه خون فوران می کند... جریان گرم خون را در زیر پایت حس می کنی...

قدم سوم و سوزشی گرم...در تمام وجود رخنه می کند.رسوب می کند.بند بندت می خواهد از هم بگسلد... رد خون بر « حوریب » می ماند... به سان نشانه ای...

قدم چهارم و سوختن...

قدم پنجم... از سوختن و گرمی اش خاکستر می شوی...

نه!.. به گمانم باید اینجا « پرواز » کرد...




حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»




جمعه 85/6/17 ::: 6:13 عصر



از همان روز بود ... آری ، دقیقاً از همان روز بود... ساعتی که مرا ساختند و پرداختند و تقدیر کردند... از « فاضِلُ طینَتِنا»... از زمان بی زمانی و در مکان بی مکانی... آرام آرام در دلم جای می گرفتی... « که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی »... آری از همان زمان بود که نام تو دربلندای قله دلم حک شد... می گفتند غایبی و ما منتظر آمدنت... میگفتند در پس پرده ی فروافتاده ی غیبتی... ودر ذهنم اینگونه ماند...تا امروز...

اما امروز چیز دیگری می بینم... می بینم این منم، که در پس پرده ی غیبت، فروافتاده ام و دلم هوایت را دارد. این منم ،که چشم انتظار ورود توست...که قدم بر «حوریب» نهاده و منتظر طلوع توست... این منم، که سیاه است و به دنبال روزنی رو به سوی نور تو... این منم، که زندانی است... که اسیر خویش است.که در ظلمات غفلت و نسیان مانده است.این منم، که در بوته ی امتحان سخت غیبت و انتظار مانده ام.که من نا آماده ام !!!!

 

 

 

بیا ، که آمدنت را ز دل دعا کردم
درون ظلمت شبها ، خدا خدا کردم
بیا، قرار دل کوچک من! ، ای خورشید!
که جز تو ، هرچه که بوده است را ، رها کردم... 

 

پی نوشت :

تبریک راهی را به مناسبت میلاد آخرین حجت حضرت حق بپذیرید.

این وبلاگ به امید حضرت دوست و با عنایت و لطف و مهربانیش ، هر دو هفته یک بار و در شبهای چهار شنبه به روز می شود.که البته این بار به مناسبت میلاد مولای مهربان، استثنائا جمعه به روز شد...

نوشته های این وبلاگ تماما از نویسنده است، و هرجا که مطلب از نویسنده نباشد با معرفی منبع و مرجع ذکر خواهد شد... 




حوریب و () حرف دل موضوع: گاه نگار




سه شنبه 85/6/7 ::: 10:3 عصر



« الا بذکر » تو قلبم همیشه آرام است

و گرنه غرقه ی طوفان بی سرانجام است

و « تطمئن » که ترا دارم و همین بر من

چراغ روشن شبهای شک و ابهام است ...

 سلام ...




حوریب و () حرف دل موضوع: به «نگار»



تبرک


بِسم الله الرَحمن الرّحیم


اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی الصّدیقة فاطمَةَ الزّکیة حَبیبةَ حَبیبکَ وَ اُمّ اَحبائِکَ و اَصفیائِکَ الّتی انتَجَبتَها و فَضَّلتَها و اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالمین. الّلهمَّ کُن ِ الطالبَ لَهَا ممَّن ظَلَمَها و اَستَخفَّ بِحَقّها و کُن ِ الثائِرَ الّلهمَّ بدَم ِ اولادها. الّلهمَّ و کَما جَعَلتَها اُمَّ اَئِمَةِ الهدی و حَلیلَةَ صاحِبِ الّلواء و الکَریمَةَ عندَ المَلِآء الاعلی فَصَلِّ علیها و عَلی اُمِّها صَلوةً تُکرِمُ بها وَجهَ ابیها محمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و تُقرُّ بها اَعیُنَ ذُرّیّتَها و اَبلِغهُم عنّا فی هذه الساعُةِ اَفضَلَ التّحیّةِ و السَلام...




نشان


تابستان 85 - حوریب






آگاهی



 

عبور



نوا