• وبلاگ : حوريب
  • يادداشت : اراده
  • نظرات : 5 خصوصي ، 24 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام عزيز

    خسته نباشي وخداقوت

    غرض از مزاحمت اين بود که بگم با مطلبي

    تخصصي تر درادامه مباحثم بروز شدم و باز هممنتظرت مي مانم

    درامان خدا هميشه موفق باشي

    سلام

    ما همچنان منتظريم.

    برگشتم و به روزم

    يا علي

    دخل و خرجت با هم جوره؟

    چهارشنبه، پنج شنبه، جمعه، شنبه، يك شنبه...نه ساعت از نيمه شب گذشته، دوشنبه است...قول مي دهي فردا كه شد بنويسي؟ چه تلخ كه اينجا را هم بايد به ليست انتظارهايم اضافه كنم! انقدر انتظار و انقدر من خسته...

    جهان را صاحبي باشد خدا نام ....

    سلام بر امير كارواني كه به حج مي رود تا كعبه اي شش گوشه بنا كند ...


    اينجا صفا ، ساقي تشنه است .


    و تقصير ، سر دادن .


    سعيش ، تلذي اصغر .


    و طواف ، زير سم اسبان .


    اينجا قرباني بهتر از علي اكبر نخواهي يافت .


    عجب اينكه سر حسين ( ع ) رمي جمرات است .....


    .....

    و اما صفر ...

    اسماعيل آرزوهايم را به چاقوي تسليم به خاك ميزنم و از تو ميخواهم فرشته گانت را براي احياي اسماعيل هاي رضاي خودت بارديگر به من برگرداني و من ابراهيم شوم ... همه وجودم حنيف

    سلام

    آپم

    موفق باشي

    پيشاپيش عيدت مبارك

    درپناه حضرت دوست

    سلام دوست بزرگوارم

    با تشكر از ارسال ايميل و اظهار لطف و محبت

    باستحارتون ميرسونم جواب ايميلتونو بصورت نسبتا مفصل دادم

    اميدوارم مقبول واقع شود

    يا علي مدد

    التماس دعا

    سلامي ديگر..

    چند روزي به زمان به مسلخ كشيدن اراده نمانده است !!!

    سلام

    حيف

    حيف شد!

    تازه داشت خوشگل ميشد

    همان جايي است که «عبد» بر «مولا» ناز مي فروشد...

    آخي

    كاش ...

    ولي بازم دست شما درد نكنه

    خيلي قشنگ بود

    ممنون

    دعا بفرماييد

    يا علي مدد

    سلام عزيز

    جدا استفاده كردم

    وبازبرايم همان تازه گي بار اول بازديدم را دارد

    خداقوت وخسته نباشي

    راستي درصورت امكان كد آهنگتان را دراولين فرصت ممكن مي خواستم

    هميشه آسماني بماني:عرفان نسل سومي

    سلام

    حرفتون اين بود :

    بسوزان هر طـــريقي مي پسندي
    کــه آتش از تو و خاكــــستر از من

    راستي چه زيباست که دارايي ات را براي خدا ضبح کني و چه زيباتر آن لحظه که هيچ داراه اي نداري بجز خودت و خواستت !اما چه عاشقانه است آن لحظه که خدا بر تو لبخند مي زند که قربانيت را پذيرفتيم!

    من به غير از تــــو نخواهم ، چه بداني ، چه نداني

    از درت روي نتــــــــابم ، چه بخواني ، چه براني

    دل من ميل تـــــــو دارد ، چه بجوئي چه نجوئي

    ديده ام جـاي تــــو باشد ، چه بـماني ، چه نـماني

    مـن کـه بيمار تـــــو هستم ، چه بپرسي چه نپرسي

    جان به راه تـــــــو سپارم ، چه بداني ، چه نداني

    ميتواني به همه عـمر ، دلم را بفريبي

    ور بکوشي ز دل من بگريزي ، نتواني

    دل من سوي تــــــو آيد ، بزني يا بپذيري

    بوســــه ات جان بفزايـد ، بدهي يـا بستاني

    جاني از بهر تـو دارم ، چه بخواهي چه نخواهي

    شعرم آهنگ تــو دارد ، چه بخواني چه نخواني

    خيلي زيبا نوشتيد احسنت!

    سلام!

    به روز نميشي؟؟؟

    ازدواج آسماني!

    يلدائي که گذشت،هزاروچندصدوچندمين شب دراز سال شمسي بود که بي خورشيد عالم تابت سحر شد! و در لابلاي درهم تنيده ي روزهاي عادت آلوده ي بي تو ککمان هم نبود تو نگزيد... راست مي گفت رفيقي که ديروز باهم روي شناور درياچه ي اروميه بوديم:الکي خوش بودن هم نعمتيه برا خودش!

    آب طلب نكرده هميشه مراد نيست/ گاهي بهانه ايست كه قرباني ات كنند...

    خوش حالم كه اين طوفانها هنوز همه چيز را از تو نگرفته اند ... هنوز چيزهايي براي تومانده است ... خيال نکن که آن حقيقي ترين هيچ گاه مجال ظهور بر پست ترين وادي را خواهد يافت ... گمان مبر که روزي اين چشمهاي رهگذر ، اين چشمهاي جستجوگر قانع ، توان راه يابي به آن گم شده را مي يابند ... راهي! کلام محبت کلامي نيست که اين قدر راحت ميان کوچه و بازار روان شود ...
    خواهر نازنينم ! هر كه نداند من خوب مي دانم كه تو عزيزترين داراييت را جايي در انتهاي قلبم پنهان کرده اي ... جايي که هيچ کلمه اي به آنجا نخواهد رسيد ... جايي که هيچ دستي به آن جا راه نخواهد برد ... داراييت را نگاه مي دار، آن وقت هر چه طوفان ، هر چه باد ، هر چه موج بيايد توچيزي از دست نخواهي داد ... آنچه ماندني است خواهد ماند . خواهد ماند ...
    و تو ميدانيش ...

    خيلي دوست دارم!

    پاسخ

    نازنينم!مهربانم!ناب بود کلامت... مثل هميشه... در اوج طوفانها که جاي هر کس ديگري اينجا خالي بود، تنها خود «او» ياريگرم بود و هدايتگرم... هدايتگرم به سوي بعضي بندگان نازنينش که همراهم شوند و «شاهدم» و تو شهادت را به وضوح يادت هست...تا از همه وقت محکمتر و پايدارتر ميخ ارادت و توکل و تسليم و يقينم را بر زمين بي انتهاي محبتش بکوبم... همه چيز را دارم... يکجا دارم.. چون «او» را دارم... نه غمي است و نه ترسي و هراسي... آرامش است اينجا...کلام محبت هم سحر است و بي شک ماندني... در آن عميقي که به وديعه گذاشتمش...به ماندني بودنش شکي ندارم... يقين مطلق است...مطلق...و من بهتر از هر کس ديگري ،نه فقط در روي اين زمين خدا،که در عرشش هم ، ميدانمش! و هيچ کس جز خود «او» نمي داندش...من بيش از پيش دوستت دارم، مهربانترين راهي...

    سلام

    خيلي خوب مي نويسي داستانات عرفاني و زيبان

    موفق باشي

    من به روزم

    راستي شب عيدت مبارك

    وروز ازدواج حضرت علي وحضرت فاطمه بانوي مهرباني مبارك

    ايام به كامتان شيرين

    باتشكر

    آذرآموزش وانديشه

       1   2      >